۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

پزشک

نصف شبه و من از درد دندان از خواب بيدار شدم ٬ همون دندوني که سه ماه پيش براي بار دوم پرش کردم ٬ هر چي گفتم دکي اين دندون را عصب کشي کن زير بار نرفت گفت خوب ميشه ٬ هنوز به عصب نرسيده ٬ و براي بار دوم دندون بيچاره را الکي خالي و پر کرد و جيب مارا ايضأ خالي ٬ اصلا و ابدا فکر نمي کنه بابا اين بي صاحب که زير دست منه آدمه ٬ خوب لابد درد ميکشه که ميگه ٬
آبدارچيمون ميگفت برادر خانومش از درخت گردو افتاده پايين و لگنش شکسته ٬ به گفته خودش چون پول زيرميزي دکتر را نصفه دادند لگن بنده خدا را با پنج سانتيمتر اختلاف چسبونده و بعد هم گفته که دير فهميديم ديگه کاريش نميشه کرد ٬ پسر بيست و دوساله تا آخره عمر لنگ شد ٬ بي وجدان آدمه ٬ ماشين نيست که بگي خوب خراب شد ديگه ٬ ايني که زيردستته ٬ چرا نسبت به آدماي ديگه اينقدر بي تفاوت ٬ چرا نسبت به کارمون اين قدر بي تفاوت
؟

۳ نظر:

گلصنم گفت...

شاید واقعا دیر فهمیدن یعنی میشه آدم اینقدر ...؟!

یک نفر طلبه گفت...

ای بابا اگه این دکتره رو مینداختن توی تنور شاید بقیه حساب کار دستشون می اومد
اره گلصنم منم این داستان زیر میزی جراح ها رو شنیدم

گلصنم گفت...

کربلا بهشت بود اما نشانی اش را نداشتیم
خونهای پاک با تجلی والاترین صفات انسان، نشانی را نمودند

با ما به گوشه ای از بهشت بیایید.

یازدهمین هیئت وبلاگی سبو
هیئت بهشت
11 تا 15 محرم الحرام 1432