۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

دست خدا






خیلی وقتها شده وقایع را مرور می کنم و به یکسری اتفاقات برمی‌خورم که با بقیه تفاوت داره ، مجبور می شم روی اون توقف کنم و کمی فکر کنم. این اتفاقی نبود که من با فلانی آشنا شدم ، اتفاقی نبود که فلان مطلب به دستم رسید و خوندم ، اتفاقی نبود که فلان سخنرانی را شنیدم و اتفاقی نبود و نبود . رادیو ماشین را روشن می‌کنی دقیقاً سخنران به تو اشاره می‌کنه . از کنار مسجد رد می‌شی صوت قاری به گوشت می‌رسه و عجیب قرآن تو را خطاب می‌کنه . برای کار خطای خودت بهانه می‌گیری چون فلانی هست اینجوریه ، فردا یدفعه دیگه طرف را نمی‌بینی کسی که سه ساله هر روز میبینیش ! باید اینها به وقوع می پیوست تا به من تلنگر بخوره. من به اینها می گم دست خدا .دست خدا بوضوح توی زندگیم میاد وقتی ازش دور می‌شم.




۱ نظر:

گلصنم گفت...

بدون شک همینطوره...من هم خیلی مواقع این دست خدا رو بوضوح دیدم