۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

فقط

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلا تُحَمِّلْنَا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ (بقره ٢٨٦)

. On no soul doth Allah place a burden greater than it can bear. it gets every good that it earns, and it suffers every ill that it earns. (Pray:) "Our Lord! Condemn us not if we forget or fall into error; Our Lord! Lay not on us a burden like that which Thou Didst Lay on those before us; Our Lord! Lay not on us a burden greater than we have strength to bear. Blot out Our sins, and grant us Forgiveness. have Mercy on us. Thou art Our Protector; help us against those who stand against faith.286 Al Baqarah"



تضاد شدیدی بین آنچه می‌بینم و آنچه می‌شنوم و آنچه احساس می کنم و آنچه فکر می‌کنم و آنچه باید باشم و آنچه هستم و آنچه انتظار است باشم مرا در بر گرفته.

۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه

تغییر

سعی می‌کند در ظاهر طوری باشد که دوست می‌دارد باشد و آن طور می‌شود، ولی این بودن زیاد دوام نمی‌آورد و همان کسی می‌شود که هست ، تلاش می‌کند این هستی را تغییر دهد و تغییر می‌دهد ، ولی اطرافش و اطرافیانش با تغییر هستیِ او تغییری نمی‌کند و او سعی نمی‌کند چیزی و کسی بغییر از خودش را تغییر دهد و او کم کم باز همانی می‌شود که قبلاً بود. اینک او بعد از تغییر خود تصمیم به تغییر اطرافش دارد و اگر ایمان به تغییر داشته باشد تغییر می دهد حتی اگر اقلیت باشد.
مسعود از تو توقع نداشتم. اینجا چیکار می کنی!

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

هم اکنون عاشوراست

گریه کنیم و بر سر و سینه زنیم برای حسین (ع). هیچ ظالمی از این گریه و شیون نگران نخواهد شد. گریه کنیم و فقط گریه کنیم و به ما چه که اسلاممان زیر چکمه های استکبار در حال جان دادن است. گریه کنیم و آنها نیز گریه خواهند کرد و برای حسین عزادار شوند و ما ندانیم که دیگر بار عاشوراست و عزاداران قاتلان خواهند شد. دیری نخواهد شد از یزیدیان نالیدی به جرم مخالفت با حسین (ع) خاموشت کنند ، گریه کنیم. ما سر در گریبان گریه می کنیم و فقط گریه می کنیم و هیچ یزیدی نگران نخواهد شد که چرا .

۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

کربلا

من نمی دانم ولی می توان از حُرم بادی که از روی لب های خشکیده می گذشت پرسید.می توان از بوی خون شهید لابه لای بوی خاک پرسید .می توان از اسیری که در هنگام شلاق خوردن نام حسین را از عمق جان فریاد می زد پرسید.می توان از سوز ناله مادر هنگام ملاقات با پیکر گلگون فرزند شهیدش پرسید. کربلا نزدیک است باید از وصیت نامه شهید پرسید.

۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

پزشک

نصف شبه و من از درد دندان از خواب بيدار شدم ٬ همون دندوني که سه ماه پيش براي بار دوم پرش کردم ٬ هر چي گفتم دکي اين دندون را عصب کشي کن زير بار نرفت گفت خوب ميشه ٬ هنوز به عصب نرسيده ٬ و براي بار دوم دندون بيچاره را الکي خالي و پر کرد و جيب مارا ايضأ خالي ٬ اصلا و ابدا فکر نمي کنه بابا اين بي صاحب که زير دست منه آدمه ٬ خوب لابد درد ميکشه که ميگه ٬
آبدارچيمون ميگفت برادر خانومش از درخت گردو افتاده پايين و لگنش شکسته ٬ به گفته خودش چون پول زيرميزي دکتر را نصفه دادند لگن بنده خدا را با پنج سانتيمتر اختلاف چسبونده و بعد هم گفته که دير فهميديم ديگه کاريش نميشه کرد ٬ پسر بيست و دوساله تا آخره عمر لنگ شد ٬ بي وجدان آدمه ٬ ماشين نيست که بگي خوب خراب شد ديگه ٬ ايني که زيردستته ٬ چرا نسبت به آدماي ديگه اينقدر بي تفاوت ٬ چرا نسبت به کارمون اين قدر بي تفاوت
؟

۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

ابراهیم دوباره دیوونه شده

چند شب پیش یه خواب عجیب دیدم ، خواب دبدم جایی که من زندگی می کنم به مردم یه چیزی خوروندن و همه دیوونه شدن الا من ، همه زندگی عادی خودشون را داشتند فقط کارای من براشون عجیب بود ، مثلاً تو سلام و احوال پرسی چرت و پرت‌های خنده دار تحویل هم می‌دادن و وقتی من آدم‌وار جوابشون را می‌دادم به من می‌خندیدند که ابراهیم دیوونه شده و داره چرت و پرت می‌گه، هر چی سعی می‌کردم حالیشون کنم که شما دیوونه شدید نه من ، تو کتشون نمی‌رفت تا این که تصمیم گرفتم مثل خودشون رفتار کنم و خودمو زدم به دیوونه بازی ، هر کاری که از نظر اونا درست بود انجام می دادم و هر کاری که به نظرشون عجیب و یا اشتباه بود انجام نمی دادم ، ولی یه جایی کم آوردم و اون جایی بود که یه بچه را گذاشته بودند وسط بیابون تا بزرگ بشه ، مجبور شدم که برم بچه بیچاره را بردارم و با خودم بیارم و دوباره تمسخر دیوونه‌ها شروع شد که ابراهیم دوباره دیوونه شده!!!