۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

نماز جماعت

چند وقت پیش امام‌جماعت مسجد ، رکعت دوم نماز مغرب ، سهواً تشهد را فراموش و قیام کرد ، یکی‌دو‌نفر از صف اولی‌ها با بلند قرائت کردن تشهد امام جماعت را از این اشتباه آگاه کردند و امام جماعت دوباره نشست و تشهد را قرائت کرد.
داشتم به این فکر می‌کردم که نماز جماعت یک نمود کوچک از جامعه و یک تمرین برای ولایت‌پذیری مردم می تواند باشد. نماز جماعت حتماً باید امام داشته باشد و جامعه نیز حتماً باید رهبر داشته باشد. امام جماعت نباید گناهان کبیره انجام داده باشد و یا بر گناهان صغیره اصرار کند و باید با قرائت صحیح نماز را بخواند و رهبر جامعه نیز خصوصیاتی باید داشته باشد. در نماز جماعت نباید از امام جماعت جلو زد و در جامعه نیز به همین صورت ، ولی به نمود دیگری. صف اول نماد خواص جامعه است که در صورت خطای امام جماعت به او تذکر می‌دهند و هدف و اصل نماز جماعت است و نه امام جماعت .

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

پسر بابا

پسر بابای تو انگلیس درس خونده ، پسر بابای تو پست کلیدی داره ، پسر بابای تو اسمش تو جیب رئیس جمهور میره ولی جرأت نمی کنه درش بیاره ، پسر بابای تو کارخونه داره ، پسر بابای تو ملاک بزرگه ، پسر بابای تو فکر می کنه مملکت مال باباشه و اشتباه هم نمی کنه،پسر بابای تو وام میگیره میلیاری و پس نمی ده جرئت نداره کسی اسمش را بیاره ، پسر بابای تو قاچاق قانونی می کنه ، پسربابای تو رئیسه ،پسر بابای تو آبرو داره ، پسر بابای تو پول داره ، پسر بابای تو عرضه داره.
پسر بابای من بدبخته. پسر بابای من هیچی نداره ، پسر بابای من کارگره ، پسر بابای من قبول داره که ممکت مال بابای توئه، قانون فقط برای پسر بابای منه ،
مملکت مال امام زمانه ، خفه شو تو حق نداری اعتراض کنی. کله گنده ها باید راضی باشند تا نظام قدرتمند بشه تو برو بمیر.

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

دست خدا






خیلی وقتها شده وقایع را مرور می کنم و به یکسری اتفاقات برمی‌خورم که با بقیه تفاوت داره ، مجبور می شم روی اون توقف کنم و کمی فکر کنم. این اتفاقی نبود که من با فلانی آشنا شدم ، اتفاقی نبود که فلان مطلب به دستم رسید و خوندم ، اتفاقی نبود که فلان سخنرانی را شنیدم و اتفاقی نبود و نبود . رادیو ماشین را روشن می‌کنی دقیقاً سخنران به تو اشاره می‌کنه . از کنار مسجد رد می‌شی صوت قاری به گوشت می‌رسه و عجیب قرآن تو را خطاب می‌کنه . برای کار خطای خودت بهانه می‌گیری چون فلانی هست اینجوریه ، فردا یدفعه دیگه طرف را نمی‌بینی کسی که سه ساله هر روز میبینیش ! باید اینها به وقوع می پیوست تا به من تلنگر بخوره. من به اینها می گم دست خدا .دست خدا بوضوح توی زندگیم میاد وقتی ازش دور می‌شم.




۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

امروز شدیداً احساس کردم مخاطب این آیه شدم:
وَالْعَصْرِ (١)إِنَّ الإنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ
وقت طلاست ولی قدر آن را فقط زرگر بداند.